الهه ی الهام
انجمن ادبی
«آه ای آزادی...»
زبان ها بسته اما سینه ها از حرف لبریز است غزل رازی برای دل همان جانداروی جراح پرهیز است بلور واژه ها خالیست لیکن شرب شبتاب حکایت ها میان آسمان چشم انسان ها بسان صد غزل پرحرف و شیرین است چراغ رهنما بشکسته اما سرخ دو چشم مات تاریخ معاصر مست و بی شبهه درون ابروان فقه و ملیت عیان گوید : خطر! خاموش! بی صحبت! زمانه سخت خونریز است جراید چون جراد منتشر آفت به روی مزرع پاک بهار ماست تن مفلوک اندیشه ز رنگ واژه ها پیداست سخن تب دارد و هذیان این خیل سخنگویان همان افسون ضحاک است و مار و مغز آدمها بروب، ای آه آزادی همه اندیشه ها را پاک بسوزان واژه ی خود را ز قاموس بشر زیرا عرب با دشنه ی ایمان خونریزش و هر تاتار با یاسای چنگیزش و یا اهریمنان آن سر عالم تو را خالی ترین لفظ تمام حرفها کردند تو را جانی ترین حرف تمام عصرها کردند
موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|